ـ-ـ سکوتــ ـ
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاري است
چگونه عكس تو در برق شيشه ها پيداست
چگونه جاي تو در جان زندگي سبز است
هنوز پنجره باز است تو از بلندي ايوان به باغ
مي نگري درخت ها و چمن ها و شمعداني ها
به آن ترنم شيرين به آن تبسم مهر به آن نگاه
پر از آفتاب مي نگرند تمام گنجشكان كه درنبودن
تو مرا به باد ملامت گرفته اند ترا به نام صدا مي كنند
هنوز نقش ترا از قراز گنبد كاج كنار باغچه هست